گروه تبلیغی فارابی





همانطور که مصرف بیجا و نادرست آنتی‌بیوتیک‌ها، موجب از‌بین‌رفتن اثر آنها می‌شود،

نصیحت نابجا نیز اثر خود را از دست می دهد و شخص در مقابل آن ها مقاوم می شود .[1]

مثال : تبلیغات روی سیگار که نوشته : دخانیات عامل اصلی سرطان .

زمانی که یک معتاد، با شوق و وابستگی فراوان به سراغ سیگار می‌رود، نه تنها این نصیحت بر روی وی عمل نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود در حالت‌های دیگر نیز نصیحتی را قبول نکند و تولیدکننده‌های سیگار، از این راه برای معتادماندن افراد استفاده می‌کنند.

 

 

#حیات_طیبه

[1] برای مطالعه‌ی بیشتر،رک:رواشناسی اجتماعی، الیوت ارونسون،مترجم:حسین شکرکن،انشترات رشد، چاپ اوّل از ویراست هشتم تهران،1382.صفحات 203 تا 237

 

پ.ن: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتشر شده است.


یکی از خودنمایی‌ها و مفاخرات زن ایرانی آن بود که مرتب به حمام برود و غسل جنابت کند. او این کار را با تبلیغات فراوان انجام می‌داد و پس از بازگشت از حمام عمومی به خانه، لنگ خود را در معرض عموم می‌آویخت، تا به دیگران(هووها، خواهرشوهر، مادرشوهر و . ثابت کند که هنوز برای شوهرش جذابیت دارد.



برای مطالعه‌ی بیشتر، رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی‌پور بشلی، فصل نهم، زبان و نشانه‌شناسی، نشانه شناسی عمومی.



چرا در حالی که فوتبال مملکت ضعیف است ، رسانه ملی ، فوتبال غربی ها را اینقدر قوی پوشش می دهد ، 

اینطوری کودکان ما ، دائم خود را با غربی ها  مقایسه می کنند و  کم کم دچار احساس ضعف و خود کم بینی در مقابل غربی ها می شوند .

این را هم باید توجه داشته باشیم که این احساس در فوتبال محصور نمی ماند و به عرصه های دیگر نیز سرایت می کند!



#حیات_طیبه


پ.ن: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتشر شده است.


در گذشته مردم به فرزند زیاد علاقه داشتند ، زیرا فرزند زیاد قدرت اقتصادی خانواده را بالا می برد.

در زمان حاضر ، این علاقه وجود ندارد ، زیرا با صنعتی شدن مشاغل و همچنین بالارفتن زمان تحصیل و افزایش مخارج زندگی ، نه تنها فرزندان زیاد کمکی به اقتصاد خانواده نمی کند ، بلکه وظایف نان آور خانه را نیز سنگین تر می کند .


اما  نباید فراموش کرد که فرزندان زیاد ، قدرت فرهنگی خانواده را هم بالا می برد . برای فهم عموم یک مثال می زنم و اهل فن را به مباحث هنجارسازی در کتب جامعه شناسی ارجاع می دهم . مثال : 


دو خانواده ی مذهبی را در عصر حاضر فرض کنید  که یکی یک دختر دارد و دیگری پنج دختر.

آن تک دختر ، برفرض که چادری باشد ، وقتی از خانه بیرون می آید ، دائم احساس تنهایی می کند و فکر می کند که خلاف جهت جامعه حرکت می کند و اگر ایمانش سست باشد ، چادر را کنار خواهد گذاشت .


ولی آن پنج دختر ، اگر با هم بیرون بروند ، هیچ وقت چنین احساسی نخواهند داشت ، حتی اگر تنها هم بیرون بروند ،  حس همراهی خانواده را خواهند داشت و به سادگی تحت فشار قرار نخواهند گرفت. 


#حیات_طیبه



پ.ن: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتشر شده است.


ن حتما باید با مردِ محرَم سفر می‌کردند. امّا با این حال، به جهت سختی، مردان قبول نمی‌کردند. راه‌کارهای ن:
- بخشیدن مهریه به شوهر
- گرفتن زن دوم برای مرد
- طلاق موقت از شوهر و صیغه‌ی کاروان‌دار شدن(برای رفت)، صیغه‌ی مداح و .(برای ایّام ماندن در شهر زیارتی)، صیغه‌ی کاروان‌دار دیگری شدن برای برگشت.(از این جهت دست ن طبقه‌ی فقیر و متوسّط بازتر بوده است تا ن متموّل و راحت‌تربه زیارت می‌رفتند.!!!)
- صیغه‌کردن دختر خردسال با کاروان‌داران (برای داشتن داماد محرم!) و
- قراردادن خادم زن برای ن متموّل.(با این حال باز هم مشکل وجود داشت. گاهی دختران روستایی کم و سن سال را، با لباس پسرانه درکاروان قرار می‌دادند تا هم راحت خدمت کنند و هم برای ن مشکلی پیش نیاید!!!!!)



برای مطالعه‌ی بیشتر، ر.ک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی پور بشلی، فصل هفتم، مسافرت و حمل و نقل


با سلام

این وبلاگ، محلّ نشر آثار گروه تبلیغی فارابی است.


نویسندگان این وبلاگ، جمعی از طلّاب هستند که در کنار دروس حوزوی، در رشته‌ی جامعه‌شناسی هم تحصیل کرده‌اند.


هدف ایجاد این وبلاگ:

بیان مطالب تخصّصی جامعه‌شناسی، به زبان ساده، برای عموم مردم.


نکته 1:

عرضه‌ی محصولِ نهاییِ کارگروهی ما، إن‌شاءالله از یکی دوماه آینده شروع خواهدشد، امّا تا آن موقع، وبلاگ با مطالب مرتبط و یا فیش‌های خام تحقیقی به روز رسانی خواهدشد.


نکته2:

إنشاءالله این وبلاگ نویسندگان متعددی خواهد داشت.



:small_red_triangle:جوانهای مومن #انقلابی تقریبا همیشه منتقد جدی تکرار بی‌محتوا و بی‌عمل حرف‌های رهبر انقلاب توسط مسوولین اجرایی و تقنینی و خطبای جمعه و . بوده‌اند اما وقتی اکثر متنهای سخنرانی اتحادیه‌ها و سایرین مقابل رهبر انقلاب را می‌بینیم عمدتا یا تشریح وضع موجود کشور است یا تحویل دادن حرفهای رهبری به خود ایشان! بسیار کم می‌بینیم فعالین دانشجویی که به سبب فعالیت‌ها و ادعاها باید بتوانند #راهکار هایی برای وضع کشور در سطح خود ارائه دهد، این موضوع را در دستور کار قرار دهند؛ حتی معدودی پیشنهاد ارائه شده هم کاملا ناپخته است و مشخص است که نه با نگاه و تهای رهبری تطبیق داده شده‌اند و نه روی آنها تحقیق و بررسی زیادی شده است. نگریستن به واکنش خود جوانان به توصیه‌ها و بیانات رهبری در مورد خودشان، معمولا حذف و ندیدن توصیه‌ها و نقدها و #برداشت_شعاری و بحث‌های کم‌محتوا و دعوا بر سر نطق کدام بهتر بود و امثالهم است! مثلا رهبری از وم حرکت معقول و منضبطی با ۴ شاخصه و مثالهایش گفتند که جوانان به سمت آن بروند و در نتیجه آن تلاش کنند تا #دولت_جوان_حزب‌اللهی حاکم شود؛ اما در فضای شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم ابدا کسی دنبال زحمت‌های تحقق چنین دولتی بر اساس آن حرکت معقول منضبط نیست بلکه دعوای زرد بر سر افراد و نامزدهای احتمالی شکل گرفته که کدامیک این شعار را بدهند و مصداق این شعار کدامشان هستند!!

:small_blue_diamond:فارغ از موارد فوق دو توصیه از رهبری، نشان داد علی‌رغم فضاسازی گسترده محافظه‌کاران از نظر رهبر انقلاب اولا "هر #تجمع_خیابانی بد نیست." ثانیا "هر #عدالتخواهی_مصداقی هم بد نیست." محافظه‌کارها تلاش می‌کردند مخالفت رهبری با تجمع مقابل مجلس را به هر تجمعی عمومیت ببخشند اما سخن ایشان که "گاهی اوقات یک تجمّعی مثلاً جلوی سفارتخانه خوب است" نشان داد این‌گونه نیست و نظر ایشان بنا بر مصداق‌ها تفاوت دارد و شمولیت به هر تجمعی ندارد. هم‌چنین #محافظه‌کارها با برداشت قبیله‌ای از یک صحبت رهبری که مضموناً فرمودند #مصداق‌سازی نکنید تا آن زرنگ قانون‌دان قانون‌شکن نتواند شما را محکوم کند؛ هر فعالیت عدالتخواهانه مصداقی را تخطئه می‌کردند و آنرا به دروغ سیره رهبری می‌خواندند اما حمایت رهبری از ورود دانشجویان به ماجرای نیشکر هفت‌تپه و ماشین‌سازی تبریز و ذکر این نکته توسط ایشان که دانشجویان بدون داشتن قدرت قانونی توانستند مشکل بزرگی را حل کنند؛ عملاً نقشه محافظه‌کاران را کاملا بر هم زد. چراکه اولا اثبات شد رهبری با هر عدالتخواهی مصداقی مخالفت ندارند بلکه تذکراتی برای جلوگیری از محکومیت در محاکم قضایی بیان داشته‌اند؛ ثانیا درحالیکه برخی #محافظه‌کارهای_فانتزی استدلال می‌کردند که عدالتخواهان چرا بدون قدرت قانونی در مصادیق ورود می‌کنند؟ اما اشاره رهبری به حل مشکل بزرگ توسط دانشجویانی که #قدرت_قانونی نداشتند استدلال احمقانه محافظه‌کاران را بار دیگر نقش برآب کرد.
:writing_hand:️ #امید_نیکو

:small_blue_diamond: t.me/teribon
:small_red_triangle: Eitaa.com/teribon_ir
:small_orange_diamond: http://sapp.ir/teribon_ir
:small_red_triangle:http://ble.im/teribon_ir


داشتم تو کتابخونه دور میزدم که چشمم به یک مجموعه کتاب افتاد!

"ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان"

 

این کتاب شامل نتایج یک پیمایش ملّی است و نظرات مردم، راجع به چیزهای مختلف رو جمع‌آوری کرده.

 

تا اونجایی که فهمیدم، مثل اینکه چهاربار این پیمایش انجام شده.

 

یکی از چیزهایی که در تورّق کتاب، نظر من رو جلب کرد، نگاه مردم نسبت انقلاب بود. از مردم پرسیده بودن که نظر شما راجع به نظام جمهوری اسلامی چیه:

گزینه1:همینوطوری خیلی خوبه

گزینه2:به اصلاحات نیاز داره

گزینه3:به تغییرات زیرساختی نیازداره!

 

 

نتیجه هم این بود که اکثریت قاطع مردم، گزینه‌ی یک و دو رو انتخاب کرده بودند. گزینه‌ی3به نظرم حدود 20 یا 30 درصد رای داشت.


#حیات_طیبه



پ.ن1:مضمون گزینه ها رو نقل کردم.

پ.ن2: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتشر شده است.



این غربزده ها یه کم بدشانس هستند.

تا میان یه کم شتاب بگیرن و مردم رو ببرند تو فاز ایسم ها غربی، یه بلای طبیعی میاد و همه ی فکر و ذکر مردم رو میبره به جای دیگه!

و دقیقا در همون جای دیگه، نیروهای حزب اللهی حاضر هستند. (حالا معلوم نیست که حزب اللهی ها میرن به جایی که خدا میخواد، یا خدا معرکه رو میبره به جایی که حزب اللهی هستند. الله  اعلم!!)

اگر از این زاویه نگاه کنید، هم جنگ نعمت بود، هم زله، هم سیل و هم خیلی از بلایای طبیعی دیگر.

این وسط فمنیست ها کلّا از بدشانسی مادرزاد رنج می برند.

با این قضیه ی پیری جمعیت، نه تنها  خیلی از این طرح های فمینیستی، تو مجلس تصویب نخواهد شد، بلکه به حول و قوه الهی، طرح های مخالف فمنیسم، درحال تصویب هستش.

 

 

#حیات_طیبه



از این استاد‌های ناامید اصلا خوشم نمیاد!

کم هم نیستن!

یه بار سر کلاس نظریه‌ها، به یک از اساتید ناامید تیکه انداختم که استاد! از این کتاب نظریه‌ها فقط سیاهی و ناامیدی می‌باره!

برگشت گفت : بله! این‌ها نخبگانی بودند که واقعیت جامعه‌ را درک کردند و دچار یاس ناامیدی شدند!

امّا من به شدّت امیدوارم!

به چند دلیل:

1.      طبق آمارها و شواهد میدانی، جامعه‌ی ما رو به رشد است.

-          سقوط‌هایی هم که داشتیم، غالبا از سنخ فرهنگی بودند.  و این سقوط‌ای فرهنگی، در ظاهر بود نه باطن.

برای مثال، اوّل انقلاب، خیلی از زن‌ها، یا به زور یا از سر جوزدگی، چادری شدند، و حالا همون‌ها بی‌خیال شدند!

این سقوط ساختگی است و از اوّل فتحی خاصی صورت نگرفته بود!

 

2.     خیلی از اوقات به این استناد می‌کنند که با افزایش تحصیلات، سطح دین‌داری کاهش پیدا می‌کند. یعنی بی‌دینی با آگاهی صورت می‌گیرد. امّا نکته:

اوّلا خیلی از تحصیلات، ربطی به دین ندارد و این رابطه، صرفا به خاطر فضای دانشگاهی کشور هستش که بخش عظیمی از اون دست بی‌دین‌ها و غرب‌زده‌هاست.

 

ثانیا هرکسی ندونه، ما دیگه میدونیم که اکثر تحصیلات دانشگاهی، تکرار طوطی‌وار حرف‌های دیگران هستش به طوری که در عرصه‌ی علوم انسانی ما تقریبا هیچ تولید سطح بالا و فاخری از خودمون نداریم ( مگر به ندرت)

3.       اگر به جامعه نگاه کنیم، خواهیم دید که مومنان از اسلام و انقلاب و . دست برنمی دارند تا ظهور دولت یار!

طبق احادیث، هربلایی سر مومن بیارن، باز هم از حبّ اهل بیت (علیهم السّلام) دست برنمی داره.


#حیات_طیبه


پ.ن: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتشر شده است.

 



برای انقلاب سه‌تا چیز خیلی مهمّه:

1. یکی رهبری قدرتمند

2. نیتی بسیار شدید، به طوری که خیلی از مردم از جانشان بگذرند!

3. الگو و نظام جایگزین!

 

در ایران تقریبا هیچکدوم از این سه تا وجود نداره!

یعنی مخالفان این نظام، نه رهبر درست و درمونی دارند! (هرکدوم رو که دستگیر می کنند، به چیز میافتن!)

نه نیتی مردم شدیده. اگر چه نیتی هست، امّا کسی به خاطر گرانی گوشت و . نمیاد جلو توپ و تانک و .

نه جایگزین مناسبی یافت شده!  برای مثال آمریکا، قبله‌ی روشنفکران، خودش در حال زواله!

پس بی خیال انقلاب!

بریم دنبال اصلاح!

 

 

#حیات_طیبه


پ.ن1: برای مطالعه‌ی بیشتر پیرامون شرایط شکل گیری انقلاب، به کتاب "توسعه و تضاد" نوشته‌ی دکتر فرامرز رفیع‌پور، بخش اوّل:پیدایش انقلاب، مراجعه بفرمایید.

پ.ن2: این مطلب قبلا در اقیانوس سیاه منتظر شده است.


جهان اسلام در زیر ضربه های استعمار فرصت آن را نداشت که به حول و حوش خود بیاندیشد و اگر چنین میلی هم در بعضی وجود داشت، اروپایی ها، موذیانه آن را به دوران ماقبل اسلام رهنمون و رهبری میکردند تا عالی ترین دوران علم و صنعت را که همان دوران صدر اسلام بود، به فراموشی بسپاریم. به این ترتیب ما را به جای بسیار دوری حواله می دادند که خطری برایشان نداشته باشد_ خطر تجدید حیات تمدن و صنعت و علم دوستی و استقلال.


شگفت انگیز است که تا صد سال پیش، در هیچ سند ملی ما و حتی در شاهنامه، نامی از این امپراتوری برده نمی شود و هیچ ایرانی، این به گمانِ خاورشناسان»، بنیان گذاران تاریخ ایران را نمی شناسد. آیا عجیب نیست کهابن بلخی» در قرن پنجم هجری، در فارس نامه» مطلقا چیزی از هخامنشیان نمی داند و ذکری از آنان ندارد؟!


مغولان علی رغم إعمال حداکثر خشونت و خون ریزی، در سراسر مسیر خود، بارها با مقاومت ملی،  مردمی و حتی فردی روبرو بوده اند، اما اسکندر با سپاهی اندک، سراسر امپراتوری پرهیاهوی هخامنشی را، بدون مواجهه با مقاومت ملی، پیش از سقوط مرکز امپراتوری در نوشت، و پایتخت هخامنشیان را به آتش کشید و همچنین است تسلط اعراب که با نیرو و توان و تجربه ناچیز نظامی، امپراتوری عظیم ساسانیان را، باز هم بدون برخورد با مقاومت ملی در نوردیدند.


وقتی که کنت ژوزف آرتور دوگوبینو در رسالهدر نابرابری نژادهای انسان»اعلام کرد که

نوع انسان از نژادهای مشخصی تشکیل شده است که (مانند افراد آن)در ساختمان بدنی، توانایی ذهنی و چگونگی خلق و خوی، ذاتا با یکدیگر متفاوت اند و از میان نژادهای انسان، نژاد آریا بر دیگران برتری طبیعی دارد، بسیاری از (رنگ باختگان) شادی کردند.


در مطالعه‌ی روش تبلیغی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)، چیزی که بیش از همه توجّه من را به خودش جلب کرد، توجّه بالای ایشان، بر خنثی‌سازی تبلیغات دشمن بود. به طوری که بارها ایشان برخاموش‌سازی جریان رسانه‌ای کفار و منافقین تاکید می‌کنند امّا بر تولید رسانه‌ای تاکید نمی‌کنند. به عبارت دیگر، رویکرد ایشان، بیشتر سلبی بود تا ایجابی. برای مثال:

  1. در مکّه، مسخره‌کنندگان برجسته را نفرین می‌کنند تا بمیرند. [1]

  2. در مدینه، به حسّان بن ثابت دستور می‌دهند که میزبانان کعب بن اشرف[2] را هجو کند تا به مدینه برگردد.[3]

  3. زمینه‌های هجو یهودیان و منافقان را از بین می‌بردند، مانند قضیه‌ی تغییر قبله به سمت مکّه، قضیه‌ی واژه‌ی راعنا که مسلمین به کار می‌بردند، قضیه‌ی اخراج منافقین از مسجد و . .[4]



[1] موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 1 ، ص 429 تا 444

[2] فردی یهودی که به مکّه رفت و مسلمین را هجو کرد.

[3] همان، ص 447تا450

[4] همان، جلد 2، از ابتدای کتاب تا ص 172



اوایل هجرت به مدینه بود. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)  سوار بر الاغ، به سمت خانه‌ی سعد بن عباده حرکت می‌کردند. عبدالله بن ابیّ، رئیس منافقین زیر سایه‌ای در مسیر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نشسته بود و مردانی از قومش، دور او را گرفته بودند.


رسول اکرم (صلّی الله و علیه وآله) آن‌ها را دید، به میانشان رفت و اندکی نشست. برایشان قرآن خواند و آن‌ها را نصیحت کرد.

پس از اتمام کلام نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله)، عبدالله بی ابی گفت:

در خانه‌ات بنشین و هرکس که به آنجا آمد، او را نصیحت کن! حرف‌هایت را به مجالسی که از آن خوششان نمی‌آید[1] نیاور!»

عبدالله بن رواحه که در مجلس بود گفت:

اتفاقا به مجالس ما و خانه‌های ما بیایید. به خدا قسم ما حرف‌های شما را دوست داریم!»

عبدالله بن ابیّ، شعری در ذمّ عبدالله رواحة می‌گوید و رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) از مجلس می‌روند.

سعد بن عباده ایشان را می‌بیند در حالی آثار غصب، در صورتشان مشخص بود.[2]

با توجّه به سابقه‌ی عبدالله بن ابیّ که قرار بود حاکم مدینه بشود و حضور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در مدینه، مانع به قدرت رسیدن او شده بود، حسد و کینه‌ی او نسبت به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روشن بود.

کما اینکه حین ورود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به مدینه نیز عبدالله بن ابیّ به ایشان به گفته بود: به دیار ما نیا!»[3]

با توجّه به همه‌ی این قرائن، قابل پیش‌بینی بود که در آن مجلس، استقبال گرمی از ایشان نخواهدشد، با این حال به آن مجلس رفتند.

اصلا سیزده‌سال تبلیغ در مکّه، با آن همه آزار و اذیّت، نشان می‌دهد که برای تبلیغ، رضایت مخاطبان شرط نیست.

 



[1] کنایه از مجلس خودشان

[2] موسوعة التاریخ الاسلامی، محمدهادی الیوسفی الغروی ، الجزءالثانی، صص 69-70

[3] همان، ص 22



پس از وفات جناب ابوطالب، به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) وحی می‌شود که مدینه بروند. امبا ایشان چنین نمی‌کنند[1] و تا مدّت‌ها به سراغ قبایل و شهرهای اطراف مکّه می‌روند و صبر می‌کنند که اهالی مدینه، خودشان به سراغ ایشان بیایند.


حتّی بعد از اینکه اهالی مدینه، برای بیعت به مکّه آمدند، به آنها گفته می‌شود که اگر قصدتان برای بیعت جدّی نیست و بعدا پشت نبی خدا (صلّی الله علیه و آله) را خالی می‌کنید، از همین الآن بیعت نکنید، چون جای نبی خدا (صلّی الله علیه و آله) در مکه خوب است. در حالی جان ایشان در مکه در خطر بود! [2]

 

نتیجه:

اگرچه مبلّغ باید متواضع باشد، امّا گاهی اوقات برای اینکه مخاطب ارزش و قدر کار مبلّغ را بداند، باید طاقچه بالا بگذارد!



[1] مسلّما ایشان از وحی تخطّی نکرده‌اند و با توجّه به مفاد وحی‌هایی که بعدا صورت گرفت، معلوم می‌شود که نه‌تنها آن دستور هجرت، وجوب فوری نداشته است بلکه باید با تاخیر انجام می‌شد و این تاخیر، خواست خدا بوده‌است.

[2] منبع مطالب تاریخی: موسوعة التاریخ الاسلامی ، محمدهادی الیوسفی الغروی ، الجزء الاوّل ، صص : 634 الی 655



وقتی در مواجهه با مستشرقین و غربی ها صحبت می‌کنیم بالاخره خلافت عباسی هم در دایره اسلام و مسلمانان قرار می‌گیرد، در فرهنگ اسلامی وهابیت هم منشأش قرآن کریم است و لو از سر بد فهمی و کج فهمی. در مسیحیت هم همین‌طور است، یعنی شما در مسیحیت هم صدتا فرقه دارید که هرکدامشان یک جور به کتاب مقدس نگاه می‌کنند ولی ما همه ی اینها را می‌گوییم مسیحیت.



در این نظریه‌ی نژادی، نقاط ضعفی آشکار است.
اگر از یک محقق چینی بپرسیم، به ما خواهند گفت که چینیان، پر دوام ترین تمدن را در طول تاریخ بنا گذاشته اند. محقق مکزیکی احیانا به ساختمان های سترگ برجای مانده از فرهنگ‌های مایا، آزتک، و اینکا اشاره خواهد کرد. مسلمانان می‌توانند فهرستی بلند بالا از اسامی فرمانروایان و هنرمندان و شاعران و دانشمندان و فیلسوفان خود بیاورند. و در همان حال که اروپای باختری به زحمت، خود را از قرون تاریک بیرون می‌کشید، حیطه‌ی فرمانروایی خود را به فرهنگی شکوهمند می‌آراستند.


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّنَا لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَاةٍ مَا أَفْنَیْنَاهَا فَقَالَ أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِأَعْجَبَ مِنْ ذَلِکَ- الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ ذَهَبُوا إِلَّا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً

[1] قَالَ حُمْرَانُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا حَالُ عَمَّارٍ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً أَبَا الْیَقْظَانِ بَایَعَ وَ قُتِلَ شَهِیداً فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مَا شَیْ‏ءٌ أَفْضَلَ مِنَ الشَّهَادَةِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّهُ مِثْلُ الثَّلَاثَةِ أَیْهَاتَ أَیْهَاتَ‏

[2].

[3]

حدیث از لحاظ سندی مشکلی ندارد.

 

امّا شرح حدیث:

حمران بن اعین می گوید که به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم : فدایت شوم! ما خیلی کم هستیم. اگر همه‌ی شیعیان دور هم جمع شویم، نمی توانیم یک گوسفند را بخوریم!»

امام صادق (علیه السّلام): آیا چیزی بگویم که از آن عجیب‌تر باشد!؟ -زمان رحلت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)- همه‌ی مردم از دین برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر، مقداد، سلمان ، ابوذر!»

حمران بن اعین : در آن زمان عمّار چه می‌کرد؟!»

امام صادق (علیه السّلام): خدا رحمت کند عمّار را ، ابتدا از حق منحرف شد، امّا بعدا بیعت کرد و در راه خدا شهید شد.»

حمران بن اعین: در دل خود گفتم که چیزی بالاتر از شهادت نیست – و چون عمّار شهید شد ولی آن سه نفر شهید نشدند، پس مقام عمّار از آن سه نفر بالاتر است-»

امام صادق (علیه السّلام) آنچه در دل حمران بن اعین گذشته بود را فهمید، سپس به او نگاه کرد و گفت: نکند که فکر می‌کنی مقام عمّار هم مانند آن‌‌ها است!! هرگز، هرگز چنین نیست!»

 

 

نتیجه‌گیری:

1.    از لحاظ معنوی، مقامی بالاتر از شهادت قابل تصوّر است و طبق حدیث، شاید بتوان گفت که ملاک اصلی مقامات معنوی، میزان ولایت پذیری است.

2.    گاهی اوقات ممکن است که کسی شهید نشود امّا بینش و بصیرت بیشتری نسبت به شهدا داشته باشد، همانطور که بینش و بصیرت مقداد، سلمان و ابوذر، از بینش و بصیرت عمّار بیشتر بود.

 



[1] ( 2) یعنی أشار علیه السلام بثلاث اصابع من یده. و المراد بالثلاثة سلمان و أبو ذرّ و المقداد کما روى الکشّیّ ص 8 بإسناده عن أبی جعفر الباقر علیه السلام انه قال: ارتد الناس الا ثلاثة نفر:

سلمان و أبو ذرّ و المقداد، قال الراوی فقلت: عمار؟ قال: کان جاض جیضة ثمّ رجع، ثمّ قال: ان أردت الذی لم یشک و لم یدخله شی‏ء فالمقداد فاما سلمان فانه عرض فی قلبه أن عند أمیر المؤمنین علیه السلام اسم اللّه الأعظم لو تکلم به لاخذتهم الأرض و هو هکذا و أمّا أبو ذرّ فأمره أمیر المؤمنین علیه السلام بالسکوت و لم یأخذه فی اللّه لومة لائم فابى الا أن یتکلم انتهى. قوله جاض أی عدل عن الحق و فی بعض النسخ بالحاء و الصاد المهملتین، و حاصوا عن العدو ای انهزموا، و المراد بالناس غیر أهل البیت، و بالارتداد الارتداد عن الایمان لا عن الإسلام کما یفهم من الاخبار. و فیه بإسناده، عنه عن أبیه عن جده عن علیّ علیه السلام قال: ضاقت الأرض بسبعة بهم ترزقون و بهم تنصرون و بهم تمطرون منهم سلمان الفارسیّ و المقداد و أبو ذر و عمّار و حذیفة رحمهم اللّه و کان علیّ علیه السلام یقول: و أنا إمامهم و هم الذین صلوا على فاطمة علیها السلام. و فیه: فى حدیث آخر عن أبی جعفر علیه السلام قال: ارتد الناس إلّا ثلاثة نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد و أناب الناس بعد، کان اول من اناب أبو ساسان‏[ حصین بن منذر الوقاشى صاحب رایة علیّ علیه السلام‏] و عمّار و أبو عروة و شتیرة فکانوا سبعة فلم یعرف حقّ أمیر المؤمنین علیه السلام الا هؤلاء السبعة.

[2] ( 3) قوله: أیهات» لغة فی هیهات. أى بعد عن الحق رأیک.

[3] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

 ج‏2 ؛ ص244



اگر یک انقلابی باشید، احتمالا پس از بیان انتقادات انقلابی خود، با این سخنان روبرو شده‌اید:

"این چرفیه!"

"زشته آقا!"

"از یک فرد مذهبی مانند شما بعید بود"

"از یک طلبه که لباس دین پوشیده، انتظار نداشتیم که مرتکب این بی اخلاقی‌ها شود"

و

طوری حرف می‌زنند که انگار به یکی از مقدسات الهی جسارت کرده‌ایم.

جالب این است که در حین مطالعه‌ی سیره‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)، اوّلین جایی که با چنین برخوردی مواجه شدم، اوّلین نامه‌ی معاویه به امام حسن (علیه السّلام) بود و این روش در بسیاری از مکاتبه‌های معاویه با امام حسن (علیه السّلام) مشهود است.[1][2]

به بخشی متن نامه‌ی معاویه خطاب به امام حسن (علیه السّلام) توجّه کنید:

"دیدم که تصریح کردی در متهم کردن ابوبکر و عمر و .، بدم آمد ازاین که این کار از تو سربزند، تو نزد ما متهم و بدنام نیستی، گناه‌کار و پست نیستی، دوست دارم حرف‌های محکم بزنی و ."

جمعبندی: در بیان صریح حق، به امام حسن (علیه السّلام) اقتدا کنیم و فریب حرف‌های مقدس‌نمایان را نخوریم.



[1][1] حالا اینکه چرا معاویه در جنگ روانی مقابل امام حسن (علیه السّلام) تغییر روش داده است، جای بحث دارد. این علل به ذهنم می‌رسد:

1-      کاهش نفوذ اجتماعی امام حسن (علیه السّلام)

2-      افزایش نفوذ اجتماعی معاویه

3-      رشد معاویه در جنگ روانی (کلّا هرچه تاریخ جلوتر می‌رود انگار معاویه کامل‌تر می‌شود و عمرو بن عاص بی‎نیازتر می‌شود، به طوری که در اواخر دوره‌ی همراهی آنها، معاویه خلاف نظر عمرو بن عاص حرف می‌زند یا عمل می‌کند و درستی نظر خود را به رخ او می‌کشد. شاهد دیگر بر این قضیه، این است که معاویه قبل از جنگ صفین قصد استفاده از تقدس ابوبکر و عمر را داشت، امّا خیلی موفق نبود و نتوانست در ظاهر، استفاده‌ بکند.(رک: وقایع قبل از جنگ صفین)

[2] رک: موسوعه التاریخ الاسلامی، ج5، صص: 447، 448، 450، 451، 483، 484،


اگر از ما بپرسند که دشمن اصلی امام علی (علیه السّلام) چه‌کسی بود، احتمالا پاسخ خیلی از ما، معاویه خواهد بود. ولی دقت کنید، پاسخ این سوال برای کسانی آسان است که هزار و چهارصدسال پس آن قضیه زندگی می‌کنند و مطالب بسیاری راجع به آن شنیده و یا خوانده‌اند و با زوایای قضیه آشنا شده‌اند.

امّا اگر به تاریخ مراجعه کنیم، این قضیه برای خیلی از مردم آن زمان ساده نبوده است و حق بر بسیاری از مردم، مشتبه شده بود و این مسأله، یکی علل ضعیف‌شدن سپاه امام علی (علیه السّلام) بود.

علّت این سردرگمی مردم، این بود که معاویه خودش را در  ظاهر، انسان متعبّدی نشان می‌داد و سعی می‌کرد برای همه‌ی کارهایش، توجیه دینی پیدا کند و مردم را فریب دهد.

برای اینکه بفهمید قدرت عوام‌فریبی معاویه چقدر بالا بود، کافی است که جنایات او را به با جنایات یزید مقایسه کنید. معاویه، حکومت امام علی (علیه السّلام) را تضعیف کرد و به عقب راند، امام حسن (علیه السّلام) را به شهادت رساند، محمد بن ابی بکر(فرزند خلیفه اوّل)  و ده‌ها تن از صحابه را به شهادت رساند، امّا آب از آب تکان نخورد، در حالی که یزید، تنها امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت رساند، امّا چون قدرت عوام فریبی او، پایین بود، تمام جهان اسلام را تکان داد و پایه‌های بنی امیّه سست شد.

جمع بندی: بسیاری از اوقات، دشمن خباثت خود را پنهان می‌کند و ما نباید گول ظاهر آن را بخوریم.

 

پ.ن: برای مطالعه راجع به سردرگمی مردم در عصر امام علی (علیه السّلام)، ر.ک: موسوعه التاریخ السلامی،محمدهادی یوسفی غروی، ج5، وقایع قبل و حین جنگ صفّین.

 

 


خیلی از ما ها، وقتی پای دشمن‌شناسی به میان آید، ذهنمان می‌رود به سمت کسانی که دشمنی خود را به صورت کامل ابراز می‌کنند و اصلا صفت خوبی ندارند.

در حالی دشمنان اصلی اسلام، یعنی آنان که بیشترین ضربه را به پیکره‌ی اسلام وارد کرده‌اند، کسانی بوده‌‌اند که حداقل در ظاهر، صفات خوبی داشته‌اند و نوعی مقبولیت برای خود کسب کرده‌اند و از راه همین مقبولیت، کار خود را پیش برده‌اند.

برای مثال، داعش در ابتدای کارش، با تبلیغات برای خود ظاهر خوبی دست‌وپا کرده بود و اگر کمی در اینترنت جست‌وجو کنید، می‌توانید فیلم‌های استقبال مردم سوریه و عراق از داعش را پیدا کنید،امّا بعدها که مردم خوب داعش را شناختند، از دور آنها پراکنده شدند.

جمع‌بندی: درست است که طینت ما شیعیان برتر از طینت دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام) است، امّا اگر ظاهر ما نیز مانند ظاهر اهل بیت (علیهم السّلام) نباشد، و دشمنان ما ظاهر بهتری داشته‌باشند، مسلّما مردم به سوی آنها گرایش پیدا خواهند کرد.

إن‌شاءالله در چند قسمت آینده، راجع به ظاهر خوب دشمن‌ترین دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام) مطلب خواهم گذاشت.

 



به شخصه به عنوان یک مبلّغ، مطالب خودم را زیاد تکرار نمی‌کردم و وقتی سرکلاس با سوال‌های تکراری دانش‌آموزان مواجه می‌شدم اصلا حس خوبی بهم دست نمی‌داد و به سراغ مطالب جدیدتر می‌رفتم. تااینکه سیره‌ی امام علی (علیه السّلام) را مطالعه کردم و دیدم ایشان، یک مطلب را بارها تکرار می‌کردند و هردفعه اثر بیشتری می‌گذاشت.[1]

برای مثال ایشان قبل از هر سه جنگ مشهورشان با ناکثین، قاسطین و مارقین، بارها طرف مقابل را نصیحت می‌کردند و هردفعه بخشی از لشکر دشمن کم می‌شد.

قبل از جنگ صفین، این قضیه آنقدر ادامه یافت که اصحاب خسته شدند، و به امام علی (علیه السّلام) اعتراض کردند، امّا امام فرمودند که من هنوز امید دارم عدّه‌ای هدایت شوند و به سمت ما بیایند.

و یا در مواجهه با دسته‌ای از خوارج، ابتدا ابن عبّاس را می‌فرستند، سپس خودشان می‌روند و به سوالات خوارج جواب می‌دهند.

 نکته‌ی جالب این است که سوالات آنها همگی تکراری بود. شاید خنده‌دار باشد، امّا مواجه‌ی امام علی (علیه السّلام) با خوارج، شبیه آن داستان است که کودکی از پدرش می‌پرسد "اون چیه" و پدر با حوصله می‌گوید "گنجشکه!" و بارهای این قضیه تکرار می‌شود و پدر خسته نمی‌شود.



[1] برای آشنایی بیشتر با سیره‌ی امام علی (علیه السّلام)، رک: موسوعه التاریخ الاسلامی، جلد 4 و 5  (بخش‌های مربوط به وقایع پیش از جنگ)



یکی از عاداتی که معاویه داشت، این بود که مخالفین را تحمّل نمی‌کرد و به هرقیمتی می‌خواست آنها را با خود همسو کند.(برخلاف امام علی (علیه السّلام) که به نوعی آزادی بیان و عقیده اعتقاد داشتند و مخالفین و افراد ناهمسو، به راحتی در اطراف ایشان آمد و شد می‌کردند، مانند خوارج، سعدبن ابی وقّاص، عبدالله بن عمر و . .)

معاویه وقتی از تطمیع افراد مخالف ناامید می‌شد، آنها را تهدید می‌کرد و اگر تهدید جواب نمی‌داد، آنها را می‌کشت.

از مخالفان معاویه، حجربن عدی و یارانش بودند که وقتی لعن بر علی (علیه السّلام) را می‌شنیدند، آن را بر لعن‌کنندگان برمی‌گرداندند.[1]وقتی معاویه از همنوایی آنان به صورت مسالمت آمیز ناامید شد، آنان را تهدید کرد، عده‌ای از اصحاب حجر ترسیدند و از مخالفت دست برداشتند امّا حجر و باقی اصحابش دست از مخالفت برنداشتند و در نتیجه معاویه آنان را به شهادت رساند.

 

 

 

 

 

[1] دقت شود که مخالفت حجر بن عدی و یارانش، عملی نبود، بلکه در همین حد بود که لعن بر حضرت علی (علیه السّلام) را تحمّل نمی‌کردند.


در کتاب‌های تاریخی، برای معاویه صفات زیر آمده است[1]:

  1. حلم
  2. زیرکی
  3. بخشش

معاویه برای رسیدن به اهداف به خود، با زیرکی افراد را تطمیع می‌کرد و در این راه صبور بود، برای مثال عبیدالله بن عبّاس(فرمانده لشکر امام حسن (علیه السّلام)) را با پول جذب کرد، و یا برخی از بزرگان کوفه را، با پول بر ولایت عهدی یزید، مجاب کرد. [2]

این روش در میان جانشینان و والیان معاویه پابرجا ماند![3]

 

 

 

 

[1] موسوعه التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی،  ج6 ، ص 47

[2] همان،ج5

[3] إن شاءالله در مطالب بعدی، به کارایی این روش در پراکنده شدن یاران مسلم بن عقیل خواهم پرداخت.


اگر بر مبنای نظریه‌ی مبادله، انسان را موجودی بدانیم که دائم در حال مبادله است و تمامی کنش‌های اختیاری او، نوعی مبادله و معامله است، روسپیگری نیز نوعی مبادله است. امّا در این مبادله چه چیزی رد و بدل می‌شود؟

خب، یک زن برای روسپی شدن، باید عفاف و حجاب و حیای خود را بدهد. امّا ارزش عفاف و حیا متفاوت است و برای بیان آن، بهتر است که از چند نمونه‌ی ایده‌آل استفاده کنیم.[1] در فضای ایران[2]، نمونه‌های ایده‌آل زیر قابل تصوّر است:

  1. حجاب و عفاف، به عنوان یک عنصر که دارای ارزش معنوی و درونی باشد.
  2. حجاب و عفاف، به عنوان یک عنصر که تحت فشار هنجاری جامعه رعایت می‌شود.
  3. حجاب و عفاف، به عنوان یک اام قانونی که با زور سرنیزه و ناهیان از منکر و . حفظ شده است.

طبق نمونه‌ی ایده‌آل اوّل، عفاف و حجاب، ممکن است برای یک زن ارزش بسیار بالایی داشته باشد و ارزش آن با هیچ چیز در دنیا قابل قیاس نباشد. در نتیجه این زن به هیچ قیمتی حتّی فداکردن جان خود، حاضر به ترک حجاب و عفاف خود نیست. به عبارت دیگر، از آنجایی که نزد این ن، هیچ وقت ارزش روسپیگری با حجاب و عفاف برابر نمی‌شود، مبادله‌ی این دو تقریبا محال است. مگر اینکه با واسطه‌هایی روسپیگری ارزش پیدا کند، مثلا در جهاد نکاح، به واسطه‌س عنصر جهاد، روسپیگری ارزشمند می‌شود و ن با شوق تمام، عفاف و حجاب خود را روسپیگری معامله می‌کنند.

طبق نمونه‌ی ایده‌آل دوم، حجاب و عفاف، نزد بسیاری از ن، ارزشی درونی ندارد. بلکه بسیاری از  ن، تنها به دلیل فشار هنجاری جامعه، حجاب خود را حفظ می‌کنند و هر زمان که این فشار برداشته شود، مانند برخی از مهمانی‌ها، سفرها، شهرها و .، حجاب خود را برمی‌دارند یا کاهش می‌دهند. خب از انجایی که ملاک و معیار در عمل این افراد، فشار هنجاری است، هرجایی که این فشار هنجاری از کار بیافتد یا چیز دیگری را اقتضا کند، ن تن به روسپیگری می‌دهند. مثلا وقتی یک زن دچار فقر شدید و محتاج نان شود و هیچ‌کسی در جامعه به داد او نرسد، او بر جامعه و تمام هنجارهایش تف و لعنت نثار می‌کند و تن به روسپیگری می‌دهد و یا برعکس، ممکن است فشار جامعه بر مسائلی نظیر ثروت اندوزی بیشتر از مسائلی نظیر عفاف و حجاب باشد. در اینجا فرد برای رهایی از حقارت قطعی فقر، تن به حقارت احتمالی[3] روسپیگری می‌دهد.

طبق نمونه‌ی ایده‌آل سوم، حجاب و عفاف نه تنها ارزش درونی بالایی ندارد، بلکه فشار هنجاری چندانی نیز وجود ندارد و ن برای رفع اندک فشار قانونی موجود، حجاب نصف و نیمه‌ای را رعایت می‌کنند. مثلا با شال مختصری، بخشی از موهایشان را می‌پوشانند، و دستان و پاهایشان را تا حد امکان می‌کنند و لباس‌های جذب و چسبان می‌پوشند.[4]

ظاهرا این افراد حجاب و عفاف خود را راحت‌تر معامله می‌کنند. ممکن است بپرسید چرا؟ پاسخ مساله این است که وقتی چیزی مثل حجاب و عفاف، برای این افراد ارزش کمی داشته باشد و در مقابل، چیز با ارزشی مثل پول زیاد در ازای آن دریافت کند، مسلّما حجاب و عفاف بی ارزش خود را خواهد داد و عامل ارزشمند ثروت را دریافت خواهد کرد. روسپیان امروزی ایران، اکثرا اینگونه هستند. برای پی بردن به صحّت این مدعا می‌توانید به متن مصاحبه‌هایی که با این روسپیها صورت گرفته‌است مراجعه کنید. در بسیاری از آنها ذرّه‌ای احساس شرم و پشیمانی و ناراحتی نمی‌بینید و شاید تنها نگرانی بیشتر آنها، بیماری‌های مقاربتی باشد. آنقدر زیبا از حرفه‌ی خودشان تعریف می‌کنند که انسان پس از خواندن مصاحبه‌ی آنها، دوست دارد که روسپی باشد!

البته نمی‌توان که اکثر دختران بدحجاب فعلی روسپی هستند، چون مسائلی نظیر بیماری‌های مقاربتی، عدم امنیت شغلی (نبود بیمه، نظارت قانونی و .) و فشار هنجاری در بعضی از شهرها، سخت‌گیری‌های قانونی و . باعث می‌شود که بسیاری از دختران از ورود به بازار روسپی‌گری اجتناب کنند.[5] امّا از این نکته هم نباید غافل شد آنها روسپیان بالقوه هستند و به محض مهیا شدن شرایط، وارد این عرصه می‌شوند.

إن شاءالله در قسمت بعد توضیح خواهم داد که بدحجابی موجود در بین دختران امروزی، نوعی تن فروشی افراطی و از سر ناچاری است و به هیچ وجه نمی‌توان با مسائلی نظیر قصد ازدواج و .، آنها را توجیه کرد.

 

 

 

[1] نمونه‌های ایده‌آل کاملا واقعی نیستند، امّا بخشی از واقعیت را به صورت خالص حکایت می‌کنند.

[2] در فضای ایران، سه نمونه‌ای که ذکر شد غالب است، امّا در کشورهای دیگر، دو الی سه مورد دیگر نیز شاید بتوان اضافه کرد.

[3] منظور از حقارت احتمالی این است که ممکن است روسپی بودن او هیچوقت کشف نشود.

[4] به تصاویری که از روسپی‌های خیابانی ارائه می‌شود دقت کنید. حجاب آنها هم همین است.

[5] این مساله نیز از زاویه‌ی نظریه‌ی مبادله قابل ارزیابی است که با کمی تامّل به آن پی خواهید برد.


ن در چند صحنه از قیام کربلا حضور دارند. شاید تنها حضور منفی آنها در این حادثه، قضیه ترس آنها از مرگ مردان خود باشد. توضیح آنکه مسلم بن عقیل، با چندهزار مرد، ابن زیاد را در دارالاماره‌ی کوفه محاصره کرد، امّا ابن زیاد، با چند حیله، مسلم را تنها کرد که یکی از آن حیله‌ها ترساندن ن بود.

ابن زیاد بین مردم شایعه کرد که سپاه یزید در حال حرکت به سمت کوفه است، در نتیجه ن ترسیدند و مردان خود را با ایجاد ترس مضاعف از سپاه شام،و برانگیختن حس ترحّم آنها نسبت به خود و فرزندانشان، از صحنه بیرون کردند.

 


برای فهم این مطلب کافی است بدانید، کسانی که به امام حسین (علیه السّلام) پیشنهاد بیعت داده‌بودند[1]، قبل از آن به امام حسن (علیه السّلام) هم پیشنهاد جنگ با معاویه داده‌بودند، مانند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعه بن شدّاد و . .[2] علاوه بر آن، امام حسن (علیه السّلام)، از وجود یارانی انقلابی مانند قیس بن سعد، حجر بن عدی و . بهره می‌برد که در زمان قیام کربلا، همگی شهید یا مرده بودند.

به عبارت دقیق‌تر، امام حسن (علیه السّلام) از جهت نیروی اجرایی و کمکی، وضعیت بهتری داشتند، امّا قیام نکردند، امّا امام حسین (علیه السّلام) در شرایط بدتر قیام کردند. لازمه‌ی این بحث، این است که نامه‌های کوفیان علّت قیام امام حسین (علیه السّلام) نبوده باشد، و کوفیان، به آن  قیام،تنها جهت داده‌بودند. و حقیقت نیز همین بود، زیرا کوفیان زمانی به امام حسین (علیه السّلام) نامه دادند که فهمیدند ایشان قصد بیعت با یزید ندارند و با حرکت به سمت مکّه، قیام خود را آغاز کرده‌بودند.[3]

نتیجه آنکه، علّت قیام امام حسین (علیه السّلام) وجود یاران و ناصران نبود، بلکه دشمن جدیدی بود که سکوت و تقیه در مقابل آن جایز نبود و درسی که ما از قیام امام حسین (علیه السّلام) می‌آموزیم، این است که در مقابل برخی از دشمنان، سکوت و تقیه جایز نیست، ولو بلغ ما بلغ![4]

 

[1] موسوعه التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، ج6، ص 66

[2] موسوعه التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، ج5، حوادث بعد از صلح با معاویه.

[3] موسوعه التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، ج6، ص 66

[4] إن شاءالله در قسمت بعدی، علّت عدم تقیه‌ی امام حسین (علیه السّلام) بیان می‌شود.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها